ارسالکننده : نورا حمید سرخه در : 91/4/21 11:47 صبح

خدایا کمکم کن تا ، به همه لبخند بزنم ، اما برای او گریه کنم
خدایا کمکم کن تا ، مغرور باشم ، اما برای او غرورم را له کنم
خدایا کمکم کن تا ، همه را یاری کنم ، اما او را غمخواری کنم
خدایا کمکم کن تا ، قوی و صبور باشم ، اما خود را فدای او سازم
خدایا کمکم کن تا ، با همه دوست باشم ، اما به او عشق بورزم
خدایا کمکم کن تا ، با آدم ها زندگی کنم ، اما برای او بمیرم.












کلمات کلیدی :
ارسالکننده : نورا حمید سرخه در : 91/4/18 6:45 عصر
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم.
همان یک لحظه اول ،
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،
بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.
****************************
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،
نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،
بر لب پیمانه میکردم .
******************************
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جام? رنگین
زمین و آسمانرا
واژگون ، مستانه میکردم .
**********************************
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحه ی، صد دانه میکردم .
***********************************
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و ، دیوانه میکردم .
*********************************
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه میکردم .
*********************************
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه میکردم .
**********************************
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم.
که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتن? این علم عالم سوز مردم کش ،
بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،
در این دنیای پر افسانه میکردم .
***********************************
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!
و گر نه من بجای او چو بودم ،
یکنفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : نورا حمید سرخه در : 91/4/14 10:33 صبح

راح اسافر
واترک اسنینی ورای
واطوی دفتر ذکریاتی
واحمل اهمومی اعله ظهری
واترک البستان والشط والنخل
واشلع النجمه ابسمای
خاف واحد یندل امچانی و یجی
ارد اشیلن گلبی من هذا النزل
ارد اعوفن دولة الحب
بیها مسموح القتل
بعد میت زرع گلبی و مایخضر بی شتل
راح اسافر
واترک البیت البنیته
ابشعری واحلامی ودموعی
ارد اسدن باب گلبی
الما لمس اید الاحبه
الضیعته الناس منی
و طفت ابهندس شموعی
راح أحطّ ابأرض مابیها غرام
حتی لا شوفن ابعینی
ینهدم بیت الحمام

انته حگک لو تسافر
لو تغادر
لو تهیم اولو عفت حتی البیادر
ما الومک
حیث مزروع ابأرض کلهه خناجر
لا تسافر
دمعة العاشگ جریمه..اتهز امن ذیچ البلاد..
اهناک ممنوع الکلام وبین قوسین السکوت اکبر جهاد...
.آنه انصحک لاتسافر درب دیرتهم بعید..
اهناک عدهم شمس تحرگ ...
حیل تحرگ وانته جسمک من جلید..
انته شایل ورده بیدک ....یا ورود الگصت ارگاب الحدید..
لا تسافر ..من تسافر ینذبح لون الامل ویه النشید ..
والنخل یلبس حداد وما یشوف ابعینه عید لا تسافر ...
لا تسافر ...
سهرت اللیل کله او گمت افکر بیک
یل مشتول غصنک بل گلب ذکره
ما نامت العین او لا جفنهه ارتاح
او لا طلعت انجوم او لا گمر یضوه
الفکر لف لف اچفونه او نام تحت الگاع
ما ینسا الحبیب النایم ابگبره
رسمتک بل گلب و ازلوفک الشریان
دمی فار من اجفونک الحلوه
دخّلتک بل گلب ضمیتک ازغیرون
کبرت او گمت تتعده علی بامره
علی صدر المحنه شبگیتک خاف
اخاف الشمس تاخذ ونست الگمرهه
لگیتک تضوی العالم ابکل اجروح
ولاکن هل شمس متغیره ابسمره
ما اگدر انسّی الروح من طاریک
اخلافک ما سکنت البیت ولا امره
ما اگدر اعوفک وانت اهلالین
اهلال اعیونک او خدک یشع عطره
*********************************
ارحم ارحم:
ابیقضه لو نایم حبیبی ، طیفک امعاشر خیالی
اشما ردت انساک یشگر، ذکرک ایدور اعله بالی
رخّصت عمری اعله مودک ،و اشتریتک سعر غالی
حقرت نفسی و هویتک و ساهرت سود اللیالی
صم رمل لمّیت بیدی و رجع منک چفّی خالی
انت اغله الناس عندی و ابد غیرک ما حلا لی
اتسلّحت و اگصدت حبک لو اموتن ما ابالی
انه ما غیّرنی بُعدک،شنهو تبعد،شنو اگبالی
و ابد ما ریدن یغیّر شرجی اطباعک شمالی
ثابت ابحبک حبیبی و بقه ثابت کل جبالی
بس بقیت چلمه ارد اگلک،اهیه اول و اهیه تالی
ارحم ارحم حته لو من صخر گلبک ،خل یرج مره اعله حالی

کلمات کلیدی :
ارسالکننده : نورا حمید سرخه در : 91/4/13 8:16 عصر

میم مثل مادر
در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
خفته در خاک کسی
زیر یک سنگ کبود
در دل خاک سیاه
میدرخشد دو نگاه
که بناکامی ازین محنت گاه
کرده افسانه هستی کوتاه

باز می خندد مهر
باز می تابد ماه
باز هم قافله سالار وجود
سوی صحرای عدم پوید راه
با دلی خسته و غمگین -همه سال-
دور ازین جوش و خروش
میروم جانب آن دشت خموش
تا دهم بوسه بر آن سنگ کبود
تا کشم چهره بر آن خاک سیاه
وندر این راه دراز
میچکد بر رخ من اشک نیاز
میدود در رگ من زهر ملال

منم امروز و همان و راه دراز
منم اکنون و همان دشت خموش
من و آن زهر ملال
من و آن اشک نیاز
بینم از دور،در آن خلوت سرد
-در دیاری که نجنبد نفسی از نفسی-
ایستادست کسی!
"روح آواره کیست؟
پای آن سنگ کبود
که در آن تنگ غروب
پر زنان آمده از ابر فرود؟"

می تپد سینه ام از وحشت مرگ
می رمد روحم از آن سایه دور
می شکافد دلم از زهر سکوت!
مانده ام خیره براه
نه مرا پای گریز
نه مرا تاب نگاه!
شرمگین میشوم از وحشت بیهوده خویش
سرو نازی است که شادابتر از صبح بهار
قد برافراشته از سینه دشت
سر خوش از باده تنهائی خویش!
"شاید این شاهد غمگین غروب
چشم در راه من است؟
شاید این بندی صحرای عدم
با منش یک سخن است؟"

من،در اندیشه که :این سرو بلند
وینهمه تازگی و شادابی
در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی...

غرق در ظلمت این راز شگفتم ناگاه:
خنده ای میرسد از سنگ بگوش!
سایه ای میشور از سرو جدا!
در گذرگاه غروب
در غم آویز افق
لحظه ای چند بهم می نگریم
سایه میخندد و میبینم : وای...
مادرم میخندد!...
"مادر ،ای مادر خوب
این چه روحی است عظیم؟
وین چه عشقی است بزرگ؟
که پس از مرگ نگیری آرام؟

تن بیجان تو،در سینه خاک
به نهالی که در این غمکده تنها ماندست
باز جان میبخشد!
قطره خونی که بجا مانده در آن پیکر سرد
سرو را تاب و توان می بخشد!
شب،هم آغوش سکوت
میرسد نرم ز راه
من از آن دشت خموش
باز رو کرده باین شهر پر از جوش و خروش
میروم خوش به سبکبالی باد
همه ذرات وجودم آزاد
همه ذرات وجودم فریاد
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : نورا حمید سرخه در : 91/4/9 11:7 عصر
Life is sweet
زندگی در گذر حادثه هاست گاه تلخ است و گهی شیرین است
Life without a friend is death without a witness
زندگی بی دوست مرگ بدون شاهد است.
Life is a battle, not a feast
دنیا محل آزمایش است نه جای آسایش.
Life without love is like a tree without fruit
زندگی بدون عشق مثل درخت بی میوه است.
Life begins at forty
زندگی تازه در چهل سالگی آغاز می شود.
Life is not always a bed of rose
زندگی خوردن و خوابیدن نیست.
Life is short and time is swift
زندگی کوتاه است و زمان شتابان گذران.
مضامین مشترک انسانی در امثال و حکم:
نمونه های همسانی مضامین مشترک انسانی در امثال و حکم که می تواند نقش کلیدی و حایز اهمیتی در تعامل و گفت وگوی تمدن ها داشته باشد، بسیارند که ذکر همه آنها مثنوی را هفتاد من کاغذ کند، اما برای روشن شدن مطلب به آوردن چند نمونه اکتفا می کنیم:
1 _ محبت و دوستی: بی شک آغاز کلام مشترک درتمامی ادیان از «پند محبت» شروع می شود؛ اگر محبت به «خود» داری و بقای خویش را می خواهی، این ندا را پیوسته یه یاد داشته باش:
«آنچه به خود نپسندی به دیگران مپسند»، دهخدا . 1| 48
«أحب للناس ما تحبّ لنفسک»
Do as you would be done by everyman dictionary of quotations and proverbs. P.455

2 _ راستی و صداقت: صراحت و صداقت، بزرگ ترین صفات یک انسان دین دار و متمدن است:
«راستی موجب رضای خداست کس ندیدم که گم شد از ره راست» دهخدا: 2/859
«من صَدَقَ الله نَجا»، قاموس الامثال العربیة: ص 431
" Truth is God"s daughter " ,. E.D, p. 515

3 _ کار و تلاش و توکل به خدا: توکل و اعتماد بر فیوضات و تاییدات ارهی همراه با تلاش و کوشش و تمسک به اسباب و وسایل، مطمئن ترین راه رسیدن به اهداف مثبت:
«از تو حرکت از خدا برکت»، دهخدا: 1/114
«الحرکةُ بَرَکة»، معجم کنوز الامثال، ص 320
" Use the means and God will give the blessing ", E.D, p. 516

4 _ اهمیت علم و دانش: جامعه حقیقی، جامعه ایست که همه اعضای آن در تمام عمر یاد می گیرند و می آموزند.
«چنین گفت پیغمبر راستگوی زگهواره تا گور دانش بجوی»
«اُطلُبوا العِلمَ مِن المهدِ الی اللّحد»، معجم کنوز الامثال: ص 90
" Live and learn ", E.D, p. 482

5 _ علم و عمل: علم باید همراه با عمل باشد وگرنه وجود عالم بی عمل سودمند نخواهد بود و محضر درس او نیز بی حاصل و عاری از تاثیر خواهد بود.
«عالم بی عمل زنبور بی عسل است»، دهخدا: 2/1.88
«علم بلا عمل ٍ کشَجَر ٍ بلا ثَمَر»، معجم کنوز الامثال؛ ص. 9
Knowledge without practice makes but half an artist: E.D, p. 480

6 _ قناعت:
«قناعت توانگر کند مرد را»، دهخدا: 2/1167
«القناعةُ کنزٌ لا یَفنَی»، معجم کنوز الامثال: ص 69
" He is rich enough that wants nothing ", E.D, p. 464

7 _ مشورت: مشورت در تمام امور فردی و اجتماعی به عنوان زیربنای همه امور:
«عقل ها را عقل ها یاری دهد»، دهخدا: 2/1108
«امرُهُم شوری بینهم»، قرآن کریم. س 42. آیه 36
" Two wits are better than one "، فرهنگ مثل های فارسی و انگلیسی: ص 132

8 _ امیدواری:
«آدم به امید زنده است»، دهخدا: 1/22
«لا تَخرُجُ النّفسُ مِن الامل ِ حَتّی تَدخلَ فی الاجل»، معجم کنوز الامثال: ص. 16
" While there is life there is hope ", E.D, p. 521

9 _ تواضع و فروتنی:
«تواضع سر رفعت افرازدت»، دهخدا: 1/555
«مَن تَواضَعَ لله رَفَعَه»، معجم کنوز الامثال: ص 151
" Before honour is humility "، فرهنگ مثل های فارسی و انگلیسی: ص 131

10 _ عفو و بخشش:
«در عفو لذتیست که در انتقال نیست»، دهخدا: 1/793
«العفو عندَ المَقدِرَة»، معجم کنوز الامثال: ص 96
" The noblest vengeance is to forgive ", E.D, p. 505

کلمات کلیدی :
ارسالکننده : نورا حمید سرخه در : 91/4/9 1:28 عصر
إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً

هر گناهی به اندازه ی اثر خاصّ خود کیفر دارد ظلم به یتیم با ظلمهای دیگر فرق دارد یک وقت کسی مظلوم قرار میگیرد ولی قدرت انتقام دارد یک وقت کسی مورد ستم قرار میگیرد و هیچ قدرت انتقام ندارد لذا ظلم به یتیم که هیچ قدرت دفاع و انتقام ندارد با سایر ظلمها فرق میکند.

یکی از مهمترین مسائل در مورد ایتام، بحث تعلیم و تربیت و هدایت آنها به سمت و سویی است که بتوانند در آینده انسان های صالح و ثمربخشی باشند. آنچه به تجربه ثابت شده است این است که هر گاه خداوند متعال نعمتی را از انسان بگیرد، در مقابل ظرفیت های بالایی به او می دهد که به عنوان مثال اکثر افراد نابینا یا ناشنوا از حافظه و استعداد بالاتری نسبت به بقیه افراد جامعه و در برخی نسبت به قبل از دست دادن آن نعمت برخوردارند. کودکان یتیم نیز به خاطر از دست دادن پدر، دارای استعداد فوق العاده ای می باشند
که هدایت این استعدادها، آینده جامعه را تضمین می کند، چنانکه علاوه بر پیامبر عظیم الشان (صلی الله علیه و آله)بسیاری از علما و دانشمندان نیز در بدو تولد یا در زمان کودکی از نعمت پدر محروم شده اند.اما اگر یتیم را به حال خویش واگذارده و به جای آنکه در اثر دلسوزی و مهربانی و مراقبت و تربیت، دلش را سرشار از فضائل و عشق به جامعه ساخته و به ابزار خدمت به اجتماع مسلح سازیم، به او بی توجهی کرده و از جامعه طردش ساختیم، ناخواسته او را ابزار خصومت به اجتماع مسلح کرده ایم و در نتیجه فردی بی بند و بار و خالی از فضایل و پر از کینه نسبت به اجتماع باز آورده ایم و چنین فردی در اولین فرصت ضربه های جبران ناپذیر خود را به پیکر اجتماع وارد می کند و انتقام خود را از اجتماع می گیرد، همان اجتماعی که در دوران یتیمی، فرزندان خود را در برابر چشم او می بوسید و با بهترین لباس و کیف، او را به مدرسه می فرستید ولی او به جرم اینکه فاقد پدر بود، توهین می شد!

وعده عذاب
رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ و حضرت کاظم، رضا و جواد ـ علیهم السلام ـ خوردن مال یتیم را از گناهان کبیره شمرده اند و از گناهانی است که خداوند وعده آتش بر آن داده بلکه تصریح به کبیره بودن آن فرموده:
«إنَّ الذینَ یأکلونَ أموالَ الیتامی ظلماً إنّما یأکلونَ فی بطونهِم ناراً و سَیصلونَ سَعیراً»
«کسانی که اموال یتیمان را به ناحق تصرف می کنند در حقیقت آتش خورده اند و به زودی به آتش سوزانی می سوزند».

احادیث و روایات در نکوهش تجاوز به اموال یتیمان بسیار زیاد و تکان دهنده است و حتی کمترین تعدی به اموال یتیمان مشمول این حکم معرفی شده.
در حدیثی از امام باقر ـ علیه السلام ـ یا امام صادق نقل شده که کسی سؤال کرد این مجازات آتش درباره چه مقدار از غصب مال یتیم است؟ فرمود در برابر دو درهم.
قال علیٌ ـ علیه السلام ـ : «إن آکِلَ مالِ الیتیمِ سَیُدرِکُهُ و بالُ ذلکَ فی عَقَبِهِ و یلحَقُهُ و بالُ ذلکَ فی الاخرهِ»
امیر المومنان ـ علیه السلام ـ میفرماید: «خورنده مال یتیم بطور قطع زود است که وبال کارش در دنیا به اولادش برسد و خودش به سزایش در آخرت می رسد».
قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «یُبعثُ اُناسٌ عَن قبورهم یومَ القیامهِ تأججُ افواههم ناراً» فقیل: یا رسول الله! مَن هؤُلاءِ؟ قال ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ «الذین یأکلون اموال الیتامی ظلماً»
پیامبر خدا فرموده: «روز قیامت جمعی محشور می شوند در حالی که شعله آتش از دهان آنها خارج می شود گفتند: یا رسول الله اینها چه کسانی هستند؟
فرمود: کسانی که از روی ستم مال یتیمان را می خورند». قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «لَمّا أسری بی إلَی السماءِ رأیتُ قوماً یقذَفُ فی اجوافهِمُ النارُ و تُخرُجُ من أدبارهم فَقُلتُ مَن هؤُلاءِ یا جبرئیل فقال هؤلاء الذینَ یأکلونَ اموالَ الیتامی ظُلماً»؛
پیغمبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده: «درشب معراج، جمعی را دیدم که شکم هایشان از آتش پر بود و از عقب ایشان بیرون می آمد، از جبرئیل پرسیدم اینها چه کسانی هستند؟ گفت: خورندگان مال یتیم بناحق»

خبر وحشتناک
حضرت علی ـ علیه السلام ـ به چشم درد سختی مبتلا شدند، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به عیادت ایشان آمده فرمود: «یا علی چه شده است حضرت عرض کرد هیچ وقت به این شدت دردی عارض من نشده بود». حضرت خبر وحشتناکی ذکر فرمود که امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ چشم درد را فراموش کرد: آن خبر این است:
«یا علی! أنَّ ملکَ الموتِ إذا نزلَ لِقبضِ رُوحِ الکافرِ نَزَلَ معهُ سفودٌ مِن نارِ فنزعَ روحَهُ به فتصیحُ جهنمُ، فاستوی علیٌ ـ علیه السلام ـ جالساً فقال ـ علیه السلام ـ یا رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ أعِد عَلَیَّ حدیثکَ فقد أنسانی وَجَعی ما قُلتَ، ثُمَّ قال ـ علیه السلام ـ : هَل یُصیبُ ذلکَ أحداً من أمتِکَ قالَ ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نَعَم حاکِمٌ جائرٌ و آکلُ مالِ الیتیمِ ظُلماً و شاهِدُ زورٍ»؛
پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «به درستی که عزرائیل وقتی که برای گرفتن جان کافری می آید، سیخهایی از آتش همراه او است، پس با آنها جان او را می گیرد، پس جهنم صیحه می زند، امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ راست شد نشست و عرض کرد: یا رسول الله حدیثی را که فرمودید تکرار فرمائید که درد چشم را فراموش کردم از ترس این خبر! آیا از امت شما هم کسی هست که به این کیفیت معذب شده و بمیرد؟ فرمود: آری، سه طایفه از مسلمانانند که این قسم جان می دهند، حاکم ظلم کننده، خورنده مال یتیم به ناحق، شهادت دهنده به دروغ».
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : نورا حمید سرخه در : 91/4/6 6:6 عصر
با سلام دوستان یک حاجتی دارم واز خدا میخواهم بحق چهارده معصوم تا اخر امسال حاجتم براورده شود تصمیم گرفتم یک ختم چهارده هزار صلوات برای چهارده معصوم بگیرم و بعد از براورده شدن حاجت یک سفره ختم چهارده هزارصلوات هر ساله برپا کنم از شما دوستان عزیز می خواهم برایم دعا کنید در ضمن هر کس بتواند تو این ختم شرکت کند برایم بنویسد چند صلوات ختم میکند تا بدانم .
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : نورا حمید سرخه در : 91/4/6 8:27 صبح
از دست عزرائیل نجاتم دهید!!!
درزمان حضرت سلیمان(ع) مردی که چهره اش زرد شده و لبهایش کبود شده بود خود را نزد حضرت سلیمان رساند و گفت:ای پیامبر خدا به من پناه بده! حضرت سلیمان پرسید چه شده است؟
او گفت:عزرائیل با خشم به من نگاه کرد.من میترسم.حال ازشما تقاضای عاجزانه دارم که به باد فرمان بدهید تا مرا به هندوستان ببرد و ازدست عزرائیل رهایی یابم.حضرت سلیمان به باد دستور داد او را به هندوستان ببرد.
ساعتی بعد حضرت سلیمان عزرائیل را دید و گفت:چرا به آن مرد بینوا خشم آلوده نگاه کردی و باعث شدی از وطن خود آواره گردد؟
عزرائیل گفت:خدا فرموده بود که من جان او را در هندوستان بگیرم.وقتی اورا در اینجا دیدم?در فکر فرو رفتم.حیران شدم که چگونه جان اورا در هندوستان بگیرم?در حالیکه او اینجاست.او از چهره تعجب انگیز من ترسید?من اصلا نگاه غضب آلود به او نکردم!!
خداوند در قرآن?در سوره جمعه?آیه 8 فرمود:* قل انّ الموتَ الّذی تَفِرّون مِنه ف?نه ملاقیکُم...* ای رسول ما?بگو مرگی که از آن فرار میکنید سرانجام به سراغتان آمده و شما را ملاقات خواهد کرد.
دعای مضطر
مالک بن دینار میگوید((به قصد حج مسافرت میکردم، در بیابان کلاغی را دیدم که در منقارش تکه نانی بودبا خودم گفتم:"یعنی چه ؟حتما حادثه ای پیش آمده که تکه نانی در منقار کلاغ است."دنبال کلاغ را گرفتم، دیدم کلاغ وارد غاری شد.وارد غار شدم.دیدم دست و پای مردی را بسته اند و به پشت انداخته اند.کلاغ برای او نان آورده و لقمه لقمه می کند و به او می دهد.به محض ورود من کلاغ رفت و دیگر برنگشت.به آن مرد گفتم:"تو کی هستی و از کجا می آیی؟"
گفت:"من به قصد حج بیرون آمدم و در این بیابان دزدها مرا گرفتند وتمام اموالم را تصاحب کردند.دستم وپایم را محکم بستند و مرا به این مکان انداختند.پنج روز گرسنگی را تحمل کردم تا اینکه در مقام دعا عرض کردم:ای خدایی که در قرآن می فرمایی((امن یجیب المضطر اذا دعاه)) (سوره نمل آیه62)ای کسی که دعای مضطر را اجابت میکند و گرفتاری را برطرف میسازد، من مضطر و بیچاره ام، به من رحم کن.تا اینکه خداوند این کلاغ را به من رساند و هرروز مرا از غذا و آب سیراب میکند.
گره گشایی
پیرمردی تهیدست زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند دختر و پسرش بیمار بودند وباسختی برای زن وفرزندانش قوت وغذایی ناچیز فراهم می کرد یک روز که به آسیاب رفته بود دهقان نیکوکاری مقداری گندم در دامن لباسش ریخت وپیرمردگوشه های ان را گره زدودر همان حالی که به خانه بر می گشت باپروردگار ازمشکلات خودسخن می گفت که ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما وگره ای ازگره های زندگی مابگشای
بس گره بگشوده ای ازهرقبیل این گره رانیزبگشا ای جلیل
پیرمرددرحالیکه این دعاراباخودزمزمه می کردومی رفت یکباره یک گره ازگره های دامنش گشوده شد وگندم ها به زمین ریخت
خیلی ناراحت شد روبه اسمان کردوگفت:
من توراکی گفتم ای یارعزیز کین گره بگشای وگندم رابریز
ابلهی کردم که گفتم ای خدای گرتوانی این گره را برگشای
ان گره راچون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود
پیرمردباناراحتی وناامیدی نشست تاگندم هاراجمع کندولی درکمال ناباروری دیددانه های گندم روی کیسه ای از سکه های طلا ریخته است .
پس متوجه فضل ورحمت خداوندی شدومتواضعانه به سجده افتادوازخداطلب بخشش نمود.
"وعسی ان تکرهوا شیئاوهو خیرلکم وعسی ان تحبوا شیئاوهوشرلکم والله یعلم وانتم لاتعلمون"(آیه 216 سوره بقره)
وبساچیزی راخوش نداریدوان برای شما بهتر است وبساچیزی رادوست دارید وان برای شما بهتر است وخدا می داند وشما نمی دانید.
کلمات کلیدی :